آرشیو: آرشیو مهراد روستا

مرا تا عشق تعلیم سخن کرد

آرشیو مهراد روستا

مرا تا عشق تعلیم سخن کرد

آرشیو: ۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

بعضی وقتا میبری از همه چی،

فقط یه چیزی میخواهی؛ یه نشونه که با خودت بگی این تغیره! دیگه عوض میشه همه چی! در واقع اون نشونه الکیه! فقط باعث میشه درونت یه چیزی تکون بخوره. و این بد نیست . . .

فهمیدم بعضی کار ها کار من نیست. البته پشیمون نیستم از کارایی که کردم اما فهمیدم که کار من نیست. باید ول کنمشون، رهاشون کنم. فهمیدم افرادی که دور و بر من هستند، اونهایی نیستند که باید باشند. فهمیدم . . . .

ولی خب حالا باید بگردم دنبال اون بهونه تغیر که اول گفتم، امیدوارم درست پیدا کنمش . . .

خواستم داد شوم... گرچه لبم دوخته است

خـودم و جـدّم و جــدّ پـــدرم سوختـــه است

خواستم جیغ شوم، گریه ی بی شرط شوم

خواستـــم از همــه ی مرحلـه ها پرت شوم

وسط گریه ی من رقص جنوبی کردیم

کامپیوتر شدم و بازی ِ خوبی کردیم

کسی از گوشی مشغول، به من می خندید

آخـــر مرحله شد، غــــول به من می خندید!

دل به تغییر، به تحقیر، به زندان دادم

وسط تلویزیــــون باختــم و جان دادم!

یک نفر، از وسط کوچـه صدا کرد مرا

بازی مسخره ای بود... رها کرد مرا!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۰
آرشیو شده