آرشیو: آرشیو مهراد روستا

مرا تا عشق تعلیم سخن کرد

آرشیو مهراد روستا

مرا تا عشق تعلیم سخن کرد

آرشیو: ۲۸ مطلب با موضوع «خودنوشته‌ها» ثبت شده است

امروز مثل دیروز نبود. یعنی... خب.. امروز هم ساعت ۶ بیدار شدم و باز تا ساعت ۹ خوابیدم... اما یه فرقی داشت. متوجه شدم که من فرق دارم.
من یه قدرت عجیب دارم. شاید مثل "اسپایدر من"، البته منو هیچ عنکبوتی نیش نزده. یه قدرت ماوراطبیعی دارم که باهاش میتونم از هر چیزی که بخواهم متنفر بشم. میتونم به یه شاعر، خواننده، نویسنده یا اصلا هر انسانی فکر کنم و در کسری از ثانیه حالم ازش بهم بخوره. جدی میگم!
از این تنفرهای الکی نه! از اون نفرت هایی که ذره ای بهش فکر میکنم میخوام خودمو بکوبم به در و دیوار. حتی دیگع نمیتونم به خودم فکر کنم!

و اگر بدونی من چقدر از خودم متنفرم.

شاید با خودتون بگید که خب "من هم می‌تونم! زحمت کشیدی!". یعنی حتی خودم هم اینجور فکر کردم اولش اما یه چیز دیگه هم هست. امروز فهمیدم میتونم بقیه رو هم متنفر کنم. با یکی صحبت کردم و در مورد عکسش چند تا نظر دادم؛ همونطور که انتظار میرفت از عکسش متنفر شد.
فقط این نبود! با یه نفر دیگه هم مدتی بود که صحبت میکردم. اینبار وقتی باهاش صحبت کردم فهمیدم که از من متنفر شده.
"اسپایدر من" رو عنکبوت نیش زد. من رو نمیدونم چی. ولی خب امیدوارم زنبور زده باشه؛ آخه میدونی، شنیدم که نیش زنبور فواید دارویی داره.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۵ ، ۲۰:۲۶
آرشیو شده
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۰
آرشیو شده

سلام!

یه بازی جدید ساختم و تو بازار هم گذاشتم! 

سوپرا!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۰۲
آرشیو شده

[ویرایش: این پست مال سال 93 هستش و خب اون زمان هیچی بلد نبودم 😄😄، پس خرده نگیرید بر من]
این چند روزه شدید مشغول طراحی و ویرایش سایت تروگیم بودم. خیلی خسته کننده بود!

هنوز کاملِ کامل نشده اما خوبه! لیست کارهایی که کردم :

 

 

  1. یک لوگو به بخش هدر اضافه کردم
  2. لوگوی ترو گیم رو تغیر رنگ دادم
  3. منو اضافه کردم
  4. آرمان رنگ ویجت های سمت چپ رو تقیر داد

 

  1. آرمان زخمت کشید ادامه مطلب رو هم درست کرد
  2. این قالب فوتر هم نداشتم، پس خودمون درست کردیم!

 

خلاصه جز این خیلی کار های دیگه هم داشتم مثل آماده کردن آموزش های بازیسازی و . . . 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۳۹
آرشیو شده

صفحه ویکی پدیاشو ساختم :) 

روز اول با آرمان دبیری بودم و روز سوم با هومان!

خوب بود! چیزای زیادی یاد گرفتم:) ایده های بهتری اومد سراغم:) حالا بعدا مفصل مینویسم در موردش.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۲۶
آرشیو شده

دید دید دیــــد . . . . دید دید دیــــد . . . . دید دید دیــــد . . . .  . . .

امروز پنجشنبه است، فک کنم 23 بهمن. من معمولا پنجشنبه‌ها کلاس های اضافی دارم که امروز به دلایلی دیر تر تشکیل می‌شد. چون جلسه‌ی آخر بود و وقت نشون داده پروژه ها. البته من نشون داده بودم اما برای باقی بچه ها، امروز وقتش بود. 

من هم از چند روز پیش قصد کرده بودم با دوچرخه برم اما میدونستم که ریسک داره اما می‌خواستم امتحانش کنم. خلاصه من رفتم بیرون از خونه ساعت 8 و در انباری رو باز کردم. حالا یه چیز دیگه به ذهنم رسید! من که قفل ندارم! ای بابا حالا چی کار کنم؟؟؟ 

اصن ولش کن، بزار پیاده برم. ولی ..

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۳۴
آرشیو شده

یه رفیقی داشتم که همیشه یه فشنگ پر به جا کلیدیش وصل بود.

  یه روز بهش گفتم چرا این کارو میکنی؟ اولا خطرناکه و دوما چرا پر هستش؟

بهم جواب داد:"من تو جبهه تک تیر انداز بودم، یه روز تو یکی از عملیات ها دیدم یکی داره همه بچه ها رو میزنه. تک تیراندازشون بود! من اونو پیدا کردم و نشونه گرفتم ولی دیدم اونم منو نشونه گرفته! شوک شدم! ولی سریع تیرو زدم.

بعدش رفتم بالا سرش، و دیدم یه فشنگ داره تو اسلحش. برش داشتم و نگاش کردم، اگه 1 ثانیه دیر تر شلیک کرده بودم الان این فشنگ خالی بود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۳ ، ۲۱:۱۰
آرشیو شده

خوب باید از یه جایی شروع میکردم دیگه!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۲۵
آرشیو شده